کودک خلاق فردا...........

من دیروز سوپ ماهیچه با طعم به درست کردم اول ماهیچه را گذاشتم خوب بپزه و داخلش برنج و نخود فرنگی می ریزیم بعد تو یه ظرف دیگه که سیب زمینی و به و هویچ را که آبپز کرده بودم به سوپ اضافه میکنم و در آخر هم جعفری و گشنیز را اضافه می کنیم و بعد همه را با خود گوشت میکس میکنیم و موقع سرو هم چند قطره آبلیموی تازه میریزیم .

مواد لازم: مغز بادام شیرین با اندازه متوسط پنج عدد آرد برنج دو قاشق مرباخوری سرصاف شکر نصف قاشق مرباخوری شیرپاستوریزه 120 سی‌سی معادل نصف یک لیوان معمولی طرز تهیه: مغز بادام‌ها را در آب جوش خیس کنید بعد از سه تا پنج ساعت پوست آن‌ها را بگیرید و با هر وسیله‌ای که در منزل دارید آن‌ها را کوبیده یا آسیاب نمائید تا نرم شوند. بعد آرد برنج و شکر و بادام کوبیده شده را به شیر پاستوریزه (به طریقی که در تهیه فرنی گفته شد) اضافه کرده روی حرارت ملایم بگذارید و مرتب هم بزنید تا به قوام مورد نظر برسد. با مقادیر فوق حدود 17 قاشق مرباخوری حریره بادام درست می‌شود که هر گرم آن 1/5 کیلوک...

1 استکان نخود 1/5 استکان لوبیا قرمز 2 استکان عدس 2 تا قلم ماهیچه 1 پیاز متوسط 2 برابر عدس گندم پوست گرفته شده نمک فلفل و زرد چوبه همه را به جز گندم در ارام پز( من تو زود پز میریزم) ریخته و در اواسط پخت گندم و اضافه می کنیم و هم نمی زنیم چون ته می گیرد در اخر استخوان ها رو جدا کرده و همه را با گوشت کوب برقی میکس می کنیم نوش جان   ...

مواد لازم: آرد برنج دو قاشق مرباخوری* سرصاف (با استفاده از قاشق‌‌های اندازه‌گیری یا قاشق‌‌های شربت آنتی بیوتیک) شکر یک قاشق مرباخوری سرصاف شیر پاستوریزه 120 میلی‌لیتر (سی‌سی) معادل نصف لیوان معمولی طرز تهیه: شیر پاستوریزه را پس از به جوش آمدن، یک دقیقه در حال جوش نگهدارید و بعد در جای خنک بگذارید تا سرد شود. (آرد برنج در آب یا شیر سرد به خوبی حل می‌شود). بعد آرد برنج و شرک را به شیر اضافه کرده روی شعله ملایم قرار دهید و مرتب آن را هم بزنید تا کم کم به قوام مطلوب برسد یعنی از قاشق نریزد. با مقادیر فوق حدود 12 تا 15 قاشق مرباخوری فرنی به دست می&zwnj...

سلام به عزيز دلم .فندق مامان و بابا .امروز 18 هفتگيته گلم.زودي بزرگ شو تا ببينيمت.مشتاقانه منتظريم تا تورو يك آبان ببينيم.عزيزم دستتو جلوت نگيريا.تا ببينيم تو دخملي يا پسري فدات شم.   راستي مامان بزرگ برات 200 تومن  كادو فرستاد .دستش درد نكنه     ...

سلام فندقم،امروز از دو بابت خوشحالم يكي بابت اينكه 11 هفتگيته و يكي هم بابت اينكه امروز منو و بابايي دوباره صداي قلب نازنينتو مي شنويم.بابايي براي اولين باره كه مي شنوه و كلي ذوق داره. فندقم ، امروز فقط يكم اسيد معده آوردم بالا و حالم از روزاي ديگه بهتره.هر وقت مي رم پيش مادر جونت حالم بهتر ميشه انگار ديدنشو دوست داري كه حالت تهوع اونجا ندارم كلكا!!!!!!!!!!!!!!!! دختر خالت هم 2 ماه و نيم ازت بزرگتره و تو دل خاله معصومست.تازه 3 شب پيش يه لگد كوچولو هم با پاهاي كوچيكش به خالت زد و كلي خوشحالشون كرد.فداي خواهر زاده قشنگ نديدم برم من.   بوسسسسسسسسسسسس از طرف مامان و بابايي

سلام عزيز دلم ديروز 13 هفتگيت تموم شد(91/06/17).مامان و بابا اسباب كشي كردن، واسه اينكه تو يه خونه بهتر بريم و اتاقتو برات آماده كنيم.اولين خونه اي كه مامان و بابا توش زندگي كردن  بزرگ و دو خواب بود.خونه دومي رو هول هولكي رفتيم نشستيم.آخه خونه پيدا نمي شد.الان داره نزديك به 2ماه ونيم ميشه كه تو اون خونه كوچيك بوديم.البته فقط وسايلمون.آخه هرشب پيش مادر بزرگت مي رفتيم.حال مامان خوب نبود.حالا از چند روز ديگه كه خونه رو آماده كرديم شما هم صاحب يه اتاق مي شي كه پنجرش رو به پاركه. ايشاالله سال آينده خونه خودمون تكميل شده و مي ريم تو خونه خودمون.امروز 91/06/18 يعني روز شنبه ست و شما 13 هفته و يه روزته.قربونت بشم.بوووووووووس   راستي ...

چند روز پيش يه ظرف غذاي 360 درجه واست خريدم فندقم.خيلي قشنگه و راحت مي توني بلندش كني ،بدون اينكه بريزي زمين.راستي يادم رفت اسم سايتي كه خريدم رو بزارم. http://www.anbar88.com/detail.php?id3=75333&ob=3&su=2&bz=fs&no من كه خيلي خوشم اومد.اينو گذاشتم شايد بقيه مامانها هم بخوان بخرن. راستي فندقم امروز 14 هفته و يه روزته.دوست داريم ...

سلام فندقم ديروز91/06/31 دقيقا مي شد 15 هفتگيت.عزيزم مامان و بابا هنوز درگير اسباب كشي هستيم.وسايلامون همين طور درهم و برهم تو خونه بود.جمعه بابايي اتاق خوابمون رو چيد و نذاشت ماماني به وسايل سنگين دست بزنم. حالا مونده اتاق خواب فندقمون . كابينت ساز بدقولي كرد و به جاي 5 روزه الان 20 روزه كه كارشو تموم نكرده.امروز كه شنبست شما 15 هفته و يه روزته.دوست داريم.هنوز بابايي صداي قلبتو نشنيده  هي نازت ميده و قربون صدقت ميده.

سلام فندقم.امروز كه شنبه هست تو 16 هفتته.ديشب ماماني هي يك ساعت به يك ساعت دلم درد مي كرد و تير مي كشيد.اين تا حدي بود كه رو تخت افتاده بود و به خودم مي پيچيدم كه بابايي تا چند بار شكممو ماساژ داد يكم آروم شدم.فكر كنم شكمم داره بزرگ مي شه يا شما بزرگتر مي شي.به هر حال كمر دردم هم چون سر كار ميام بيشتره.از صبح ديگه قرص ضد تهوع كارساز نبود و مجبور شدم هر چي خوردم بيارم بالا.هنوزم يه كم حالت تهوع دارم ولي كمتره.قربونت برم تو چقدر بلايي كه ماماني هنوز تهوع دارم؟   دوست داريم.بوووووووووووووووووووس ...